جدول جو
جدول جو

معنی گرم خانه - جستجوی لغت در جدول جو

گرم خانه
جای گرم، خانۀ گرم
تصویری از گرم خانه
تصویر گرم خانه
فرهنگ فارسی عمید
گرم خانه
(گَ نَ / نِ)
خانه ای که در زیر زمین برای سکونت ایام سرما سازند. (آنندراج) ، گلخانه. محلی که برای پرورش گل و گیاه در آفتاب رو با شیشه ها میکنند و با طرزی خاص بوسیلۀ پهن یا بخاری یا لولۀ آب گرم حرارت بدانجامیدهند. محل پرورش گل در زمستان. رجوع به گلخانه شود، آنجای از حمام که زیر آن خالی است ودر آن آتش می افروزند، حجره ای مر دواسازان را که داروها در آن میخشکانند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
گرم خانه
خانه ای که در زیر زمین برای سکونت در ایام سرما سازند، محلی که برای پرورش انواع گل و گیاه در آفتاب رو سازند و دیوار ها و سقف آنرا از شیشه کنند گلخانه، جایی از حمام که زیر آن خالی است و در آن آتش افروزند، حجره ای که دارو سازان دارو ها را در آن خشکانند
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کرم دانه
تصویر کرم دانه
دانه ای سیاه رنگ که در طب به کار می رود، نوعی مازریون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جام خانه
تصویر جام خانه
نورگیر حمام، خانه ای که به دیوارهای آن آیینه یا شیشه نصب کرده باشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حرم خانه
تصویر حرم خانه
حرم سرا، اندرون سرای، اندرونی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چشم خانه
تصویر چشم خانه
خانۀ چشم، کاسۀ چشم، حفرهای که چشم در آن جا دارد، چشمدان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طرب خانه
تصویر طرب خانه
طرب سرای، جای شادی و طرب، محل عیش و عشرت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نرم شانه
تصویر نرم شانه
شخص کم زور، فروتن و فرمان بردار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گنج خانه
تصویر گنج خانه
جای نگه داری گنج، خزانه، مخزن
فرهنگ فارسی عمید
(گَ)
دهی است مرکز دهستان گرمخان بخش حومه شهرستان بجنورد، واقع در 18 هزارگزی شمال خاوری بجنورد. سر راه شوسۀ عمومی بجنورد به قوچان. هوای آن معتدل، دارای 329 تن سکنه است. آب آنجا از رودخانه تأمین میشود و محصول آن غلات و بنشن و تریاک و باغات انگور دارد. شغل اهالی زراعت و مالداری و راه آن مالرو است. دفتر ازدواج و طلاق دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(چُ رَ نَ / نِ)
دهی از دهستان چری بخش حومه شهرستان قوچان که در 48هزارگزی شمال باختری قوچان واقع است. کوهستانی و معتدل است و 87 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات، شغل اهالی زراعت وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(خِ / خَ مَ نَ / نِ)
انبار خرمن. محلی که خرمن را در آنجا جمع می کنند. خرمنگاه. صبره
لغت نامه دهخدا
(گَ دَ)
دهی است از دهستان خان اندبیل بخش مرکزی شهرستان هروآباد، واقع در سیزده هزاروپانصدگزی جنوب باختری هروآباد و 4هزارگزی شوسۀ هروآباد - میانه. هوای آن معتدل، دارای 205 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و سردرختی و شغل اهالی زراعت وگله داری و صنایع دستی آنان گلیم و جاجیم بافی است. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان پیران بخش حومه شهرستان مهاباد، واقع در 56هزارگزی جنوب باختری مهاباد و 12هزارگزی جنوب خاوری راه شوسۀ خانه به نقده. هوای آن معتدل و دارای 81 تن جمعیت است. آب آنجا از رود خانه بادین آوا تأمین میشود. محصول آنجا غلات، توتون و حبوبات است. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
دهی است از دهستان چهاردولی بخش قروۀ شهرستان سنندج، واقع در 22000گزی جنوب خاوری قروه و 9000گزی شوسۀ قروه به همدان. هوای آن سرد دارای 195 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و توتون و میوه جات و انگور و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان قالیچه، جاجیم و گلیم بافی است. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
تصویری از گدا خانه
تصویر گدا خانه
محلی که برای پذیرایی گدایان تهیه کنند دارالمساکین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حرم خانه
تصویر حرم خانه
اندرونی، سرای
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که هرچه بگویند قبول کند و بهرچه ویرا تکلیف کنندتن دردهدمطیع رام، ناتوان کم زور: ازظهوری است سخت بازویی کوهکن نرم شانه ای بودست. (ظهوری فرنظا)، اثرناپذیر: زنجیرزلف چاره دلهای سرکش است اینجازموم سنگ شودنرم شانه تر. (صائب فرنظا)، مخنث هیز: نرم شانه سخت دیده سست رگ بیوه پرورکم خردبسیارخور. (پوربهای جامی رشیدی)
فرهنگ لغت هوشیار
گوهر خانه. یا گهرخانه اصلی. قرب و جوار حق: تن بگهر خانه اصلی شتافت دیده چنان شد که خیالش نیافت. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گنج خانه
تصویر گنج خانه
جای نگهداشتن گنج، مخزن، خزانه
فرهنگ لغت هوشیار
باژ گاه کوستا کده اداره ای که در آن وجوه گمرکی را از کالا ها و مال التجاره گیرند
فرهنگ لغت هوشیار
تبهای بثوری را گویند از قبیل آبله مخملک و سرخک که پس از تب دانه های چرکی بر روی پوست بروز میکند (در بعضی قسمتهای پوست بر حسب نوع مرض بیشتر ظاهر میشود) تبهای دانه یی تبهای بثوری
فرهنگ لغت هوشیار
گرم کین: مگر در پای دور گرم کینه شکسته گردد این سبز آبگینه. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
خانه زنبور عسل: آرام کی پذیرد تا محشر آن گبت خانه را که بر آشفتی ک (سوزنی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گاری خانه
تصویر گاری خانه
ورتیونکده محلی که گاری را در آن جا دهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درس خانه
تصویر درس خانه
مکتب، مدرسه
فرهنگ لغت هوشیار
درختچه ایست از تیره مازریون جزو رده دو لپه ییهای بی گلبرگ که ارتفاعش بین 1 تا 2 متر است و در اراضی خشک مناطق بحر الرومی بطور خود رو میروید. این درختچه ریشه ای دراز و ضخیم ساقه ای راست و شاخه های پر برگ دارد و بر روی آنها اثر برگها یی که تدریجا افتاده است مشهود است. برگها یش ضخیم و باریک و نوک تیز و کاملا بی کرک و گلها یش کوچک و معطر و مایل بسفید یا قرمز و مجتمع بصورت خوشه انتهایی است. میوه اش سته و دانه درون آن نسبه کروی و دارا مغز سفید رنگ و روغن دار است. قسمت مورد استفاده این گیاه پوست ساقه آن است که بصورت نوار هایی بطول 60 تا 80 سانتیمتر در بازرگانی عرضه میشود. سطح خارجی این قطعات برنگ خاکستر قهوه یی و سطح داخلی آنها صاف و مایل بزرد یا کمی تیره رنگ میباشد و بوی آنها نا مطبوع و تهوع آور و تحریک کننده مخاط و طعم آنها بسیار تند است. پوست این گیاه شامل یک ماده ملون برنگ زرد و یک ماده چرب برنگ سبز و یک رزین بنام مزرئین مزرئین دارا طعم تند و سبز رنگ و سوزاننده و تاول آور معطس است ازاز مثنان زاز درخت کرم دانه مازر یونیه هفت برگ مور دانه گرم دانه کرد مانه جرد مانق جرم دانق. توضیح: صحیح} گرم دانه {است ولی} کرم دانه {مشهور است. توضیح:، گونه ای ازاین درخت در ایران (اطراف رضائیه و فارس) میروید که بنام خشک موسوم است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرد خانه
تصویر فرد خانه
خلوت خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صنم خانه
تصویر صنم خانه
صنم کده: بتکده شمنخانه بتکده بتخانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضرب خانه
تصویر ضرب خانه
زراب خانه میخکده ضرابخانه دار الضرب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خصم خانه
تصویر خصم خانه
کتخدا خداوند خانه
فرهنگ لغت هوشیار
((گَ. نِ))
محوطه ای برای پرورش گل و گیاه که بخشی از سقف و دیوارهایش شیشه ای است و دما و رطوبت آن نسبتاً ثابت نگه داشته می شود
فرهنگ فارسی معین
اندرون، اندرونی
متضاد: بیرونی، حرم، حرمسرا
فرهنگ واژه مترادف متضاد
مرتعی در منطقه ی سوادکوه، از توابع رامسر
فرهنگ گویش مازندرانی